موقعیتی رو در نظر بگیرین که
میخواین ماشین تون رو بشورین
اما شلنگ خرابه
میخواین شلنگ بخرین اما فروشگاه بیرون شهره و عوارضی میخواد
همسایه تون کارت عوارضی داره
میرین کارت رو بگیرین میگه چون قبلاً یه بالشت بهتون قرض داده تا اون بالشت رو نیارین کارت رو نمیده
میرین بالشت رو بیارین میبینین یه خرده خالی شده و لازمه یه خورده پشم و اینا جور کنین که درست بشه
و در نهایت میبینین روزی رو که برای ماشین شستن شروع کردین تموم شده و شما دارین پشم گاومیش رو میزنین
در حالی که سطل برا شستن ماشین داشتین
این اصطلاح مربوط به چیزهایی میشه که ما برای انجام دادن شروع شون میکنیم اما میبینیم یه ناقصی داره و هعی یه مرحله میریم عقب که ناقصی رو درست کنیم
جای اینکه یه گام مشکل رو جلو ببریم و حلش کنیم
یه گام مشکل ما رو عقب میبره و ما رو از حل کردنش وا میداره
مسأله اینجاست که خیلی در توسعه محصول رایجه
میری یه مساله کاربر رو حل کنی میبینی که اااا فلان بخش مرتبط با دیتا، دیتا خوب جمع نمیکنه، میری دیتا رو درست کنی میبینی مشکل معماری و کد داری، میری معماری رو درست کنی میبینی سخت افزار کم داری نهایت خودتو وسط دیتاسنتر میبینی
در حالی که مشکل کاربر نه صددرصد ولی تا هفتاد درصد با همون دیتا قابل حل بود
دلیل رایجش اون جوری که خودم تجربه کردم
گم شدن هدفه
اونم هدفی که تو هر مرحله نچرخونیش
هدف درجه یک هر مسالهای که شروع میشه (بیزینسی یا کاربری) نباید تو مسیر گم بشه چون مشکل واقعی هم با هدفش گم میشه
دیدگاهتان را بنویسید