همه چیز نبودن

کتاب همه چیز بودن از امیلی واپنیک درباره آدم هایی هست که اسم های مختلفی دارن. کتاب صداشون میکنه چند پتانسیلی، ما تو شرکت خودمون بهش میگیم جنرالیست و شما هم ممکنه اسم های دیگه مثل آچار فرانسه یا اقیانوس کم عمق یا چیزای دیگه ای صداش کنین.

آدم هایی که دوس دارن تلاش های مختلف در چیزهای مختلف داشته باشن و کمتر به یه چیز مشخص بند میشن. پنج تا ویژگی که کتاب برای این جور آدم ها نامبرده: ترکیب ایده، یادگیری سریع، تطبیق پذیری، کلان اندیشی، برقراری ارتباط و ترجمه.

آدم‌های چند پتانسیلی چون به یه چیز نمیچسبن و چیزای مختلفی رو امتحان می‌کنن، در هر تلاش سعی میکنن تجربه‌های قبلی شون رو هم تدخیل کنن، چون یادگیری سریع دارن چیزای مختلف رو راحت‌تر می‌تونن امتحان کنن و چون چیزای مختلف رو امتحان کردن هر چیزی رو لازم نیست از اول شروع کنن یادگیری و سر اینکه شرایط مختلف رو تجربه کردن با شرایط جدید راحت کنار میان و در این محیط‌های مختلف و احتمالا ارتباط با آدم‌های مختلف، زبون‌شون رو میفهمن و میتونن حرف‌هاشون رو به کارای اجرایی تفسیر کنن.

واپنیک سه تا عنصر رو در تلاش ها و علایق آدم های چند پتانسیلی مشترک پیدا کرده برای خود من خیلی جالب بود پول، معنا و تنوع

اما آدم‌های جنرالیست چطوری در کار روزمره این نیاز همه چیز بودن‌شون رو تامین می‌کنن؟ چهار رویکرد رو کتاب معرفی‌ کرده:

رویکرد آغوش جمعی: رویکردی فرد میره جایی کار می‌کنه اجازه اینکه کارای مختلف رو انجام بده بهش میدن، مث شرکت ها و استارتاپ های کوچیک.

رویکرد چندپاره: رویکردی که فرد یک شغل تمام وقت نداره و چن تا کار مختلف رو هم زمان جلو میره (اگر خانواده زندگی کارمندی ازتون میخواد اصلا با خواسته شون همخوانی نداره).

رویکرد انیشتین: که همون جوری که از اسمش پیداست رویکردی هست که انیشتین داشت، کار سبک تمام وقت که بتونه هزینه زندگی رو بده و انرژی‌بر نباشه و جوری که در انتهای روز بتونه روی علایق و کارهای ریسکی که دوست داشت کار کنه.

رویکرد ققنوس: رویکردی که فرد کار تمام وقت داره اما هر چند وقت یه بار کل کارش رو عوض میکنه مثلا چند سال طراحی میکنه اما بعدش میره مغازه میزنه و دوباره چند سال بعدش میره نجاری می‌کنه. (نمیدونم میشه با اون آدمهایی که چند وقت یه بار همه چیز رو میبازن و از صفر شروع می‌کنن قاطی ش کرد یا چی)

توصیه خوبی هم داشت کتاب اینکه آدم های چند پتانسیلی ممکنه گم بشن تو این تلاش‌ها و علایق‌شون اما باید یادشون باشه که سه تا C رو یادشون نره

creating – connecting – consuming

 ایجاد کردن – ارتباط برقرار کردن – مصرف کردن

که به نظرم نکته و توصیه بسیار مهم و کلیدی هستش.

اما در کل حرف کتاب اینکه شماهایی که همه چیز هستین، تنها نیستین و نترسین اما آیا همه چیز بودن خوبه؟

درباره کتاب توی یه جمعی صحبت کردم و کلی آدم خوشحال شدن که آره ما اینجوری هستیم و چقدر جالب (که تا اینجا هدف کتاب بوده) و چقدر ما خوبیم! چند پتانسیل بودن شاید خوب باشه شایدم بد باشه چیزی که به نظرم مهمه اینکه چند پتانسیلی همه جا یا هر زمانی خریدار نداره و ممکنه تو یه شرکت در زمان کوچیک بودنش شما اونجا باشین و چند پتانسیلی باشین و خیلی خوب باشه اما وقتی شرکت بزرگ میشه، بیشتر به آدم های متخصص نیاز داشته باشه تا همه‌فن‌حریف‌ها، اونجاست که به چند پتانسیلی خوب نیست، یا باید از شرکت برین یا تغییر رویه بدین.

پس نمیشه گفت چند پتانسیلی خوبه یا بده، بلکه با شناخت و درک بیشتر میشه فهمید کجا و چطوری بیشتر میتونن مفید باشن.

در

برچسب(ها):

یک پاسخ

  1. ممنون جالب بود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *